لبخند می زنند
ابرها را دوست دارم
چندی پیش
قدم ن سنگ فرش های خیابان را زیر چتر ابرها ، شانه زدی
و ابرها به تماشای تو نشستند
همه چیز را دَر گوشم گفتند
وَزش باد را دوست دارم
بوی تن ات را می
و من همه اش را یکجا
زیر همان ابرها
در آغوش می کشم
یکهو ( یک باره )
باران بارید
نمی دانستم ،
خداوند هم اشک می ریزد
و ابر
و باد
و باران به من و تو لبخند می زنند !
" محمد نبهان ، 3 یانیر 2019 "
درباره این سایت